آقا بـــــــــهدادآقا بـــــــــهداد، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 22 روز سن داره

بهداد نجفی

دلم گرفته

  دلم گرفته و آسمان از پرنده خالی است      مرا ببخش     که هوای حوصله ام ابریست .... هوای حوصله ابري است وپر ازحجم باريدن ، در اين مه آلوده زمان ، دلتنگی ام سرشار است ، دلم گرفته ... خیلی دلم گرفته اين روزها خيلی دلم برای گريه تنگ است به گریه های غریبانه ام ببخشایید که من که سنگ صبورم نه سنگم و نه صبور!!!              نمیدونم این روزها به خاطر تغییرات هورمونیه که درونم اتفاق می افته انقدر دل ...
4 آبان 1389

به داد

خدا به داد به را مادرش خورد سپس بهداد را از دل در آورد!!! قوربون پسر قشنگم برم،امروز صبح جمعه بابا بهروز براش شعر سرود! شعر با مزه ای شد کلی خندیدیم ، تو تخت خواب بودیم و بابایی داشت قوربون صدقه شکم من و قد وبالای پسرش میرفت که طبع شعرش گل کرد و این شعر رو خوند !            قوربون جفتتون برم که خیلی میخوامتون ...
23 مهر 1389

عاشق بی مزد و منت

کودک عاشق مادر نیست ،محتاج مادر است عشق کلامی کودکانه نیست عشق نمی دانم چیست بی تجربه ام ،تازه کارم نمی دانم اینطور خواستن اسمش عشق است یا چیز دیگر. فقط سخت می خواهمش ،سخت خواستن می تواند عشق باشد . به شرط آنکه سخت بماند و نرم! ...
13 شهريور 1389

یعنی حسه مادریم درست میگه؟

  چند روزی هست که حس مادریم بهم میگه تو خوشگلم یه شازده پسر ناز هستی ،با اینکه دلم خیلی میخواد دخمل باشی تا مونس و همدم مامانیت بشی ولی عزیز دلم خودت و خدای مهربونم میدونید که چه دخمل باشی ،چه پسر با تمام وجودم عاشقت هستم و آرزوم اینه که هرچه زودتر در آغوشت بگیرم. ...
4 شهريور 1389

برای عزیز درونم

تو درونم جوانه ای از عشق تو نوید سفر به خورشیدی تو برایم نشانه ای از یار که مرا خوانده سوی خود هستی تو نفس پشت هر نفس با من تو سرانجام خوب من هستی لحظه های قشنگ فردایم غایت آرزوی من هستی تو همان جامه ی حقیقت ناب بر تن آرزو و رویایی تو تمام هرآنچه باید بود لایق بهترین غزلهایی تو ببین در میان شب ،مادر غزلش را برای تو نو کرد اینهمه شور و شوق و شیدایی قافیه را درون خود گم کرد ...
31 تير 1389

وقتی هنوز نبودی تا لمست کنم

  برای ساختن خانه ای پر از امید و نفس برای بودن فردا کنار دستانت برای آنکه عصای دلم نه دستم باشی بیا که سرنوشت مرا عاقبت به خیر دهی به تو که شعر مرا روزی باز می خوانی به تو که فرصت مادر شدن به من دادی ...
29 تير 1389

اولین عکس از عشقم

سلام  مامانی  امروز اولین عکستو گرفتم ،تو یه گردالی خوشگل وسط صفحه عکس  سونوگرافی هستی، تا الان اندازه کنجد بودی اما از حالا به بعد لوبیا شدی،خیلی دوست  دارم ،دلم میخواد زودتر صدای قلبتو بشنوم تا بیشتر باورت کنم،آخه بعضی وقتها یادم میره  که تو هستی یعنی نه اینکه یادم بره، باورم نمیشه،ناراحت نشی عزیزم،لوبیای خوشگل  من! ...
15 تير 1389

آغاز عاشقانه

من پانته آ و بابا بهروز مهربون شهریور سال ۸۵ سفر مشترک زندگیمونو شروع کردیم و با کلی فراز و نشیب اما عاشقانه ادامه دادیم تا اینکه خدای مهربون باز هم لطفشو به ما هدیه کرد و در تیرماه ۸۹ متوجه شدیم که ثمره عشق پاکمون ، فرشته مهربونمون توی راهه ورود به این دنیاست و قراره به امید خدا اسفند ماه ۸۹ آشیانه کوچیکمونو با حضورش  روشن و پر از شادمانی کنه . ...
13 تير 1389
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به بهداد نجفی می باشد